فرزندان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام
در مورد فرزندان امام حسین علیه السّلام اقوال متعدّدی در منابع ذکرشده است. برخی تعداد دختران حضرت را چهار نفر، عدّهای سه نفر و حتّی گروهی دو نفر نیز ذکر کردهاند. علّامهی حائری در کتاب معالی السبطین مینویسد: «بعضی مانند محمّد بن طلحهی شافعی و دیگران از علمای اهل تسنّن و شیعه مینویسند: "امام حسین علیه السّلام دارای ده فرزند -6 پسر و 4 دختر- بوده است". سپس مینویسد: دختران او عبارتاند از: سکینه، فاطمهی صغری، فاطمهی کبری و رقیّه علیهنّ السّلام».
علی بن عیسی اربلی در کتاب کشف الغمّه به نقل از کتاب کمال الدّین مینویسد: «كَانَ لَهُ مِنَ الْأَوْلَادِ ذُكُورٌ وَ إِنَاثٌ عَشْرَةٌ سِتَّةٌ ذُكُورٌ وَ أَرْبَعٌ إِنَاثٌ فَالذُّكُورُ عَلِيٌّ الْأَكْبَرُ وَ عَلِيٌّ الْأَوْسَطُ وَ هُوَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ وَ سَيَأْتِي ذِكْرُهُ فِي بَابِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ عَلِيٌّ الْأَصْغَرُ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ جَعْفَرٌ... وَ أَمَّا الْبَنَاتُ فَزَيْنَبُ وَ سَكِينَةُ وَ فَاطِمَةُ هَذَا قَوْلٌ مَشْهُورٌ/ امام حسین علیه السّلام فرزندان پسر و دختر داشتند، 6 فرزند پسر و 4 دختر. فرزندان پسر علی اکبر و علی اوسط که حضرت زین العابدین علیه السّلام است و ذکرش در باب خود خواهد آمد و علی اصغر و محمّد و عبدالله و جعفر. امّا علی اکبر پس او در برابر پدرش جهاد کرد تا اینکه به شهادت رسید. و امّا علی اصغر تیری به او اصابت کرد و او را درحالیکه طفلی بود به شهادت رساند و گفتهشده عبدالله هم به این شکل به همراه پدرش شهید شد. و امّا دختران حضرت: پس زینب و سکینه و فاطمه بودند و این قول مشهور است».
همانطور که ملاحظه شد، در کتاب کشف الغمّه برای امام حسین علیه السّلام چهار دختر را متذکّر میشود ولی به هنگام نام بردن ایشان از چهارمین دختر اسمی نمیآورد. در مورد سرنوشت و سرانجام زینب بنت الحسین علیه السّلام در تاریخ مطلبی در دست نیست. امّا دربارهی فاطمه دختر دیگر حضرت، گفتهاند او از زنان با فضیلت و بزرگوار اسلام بود و او را به حورالعین تشبیه میکردند. مطابق برخی روایات امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا و در لحظههای آخر عمر شریفشان به فاطمه وصیّت کردند.
روایت شده است که فاطمه علیها السّلام با پسر عمویش حسن بن حسن علیه السّلام (حسن مثنّی) ازدواج کرد و در ماجرای کربلا از نظر سنّی در حدّی بود که خطبهی غرّا و مفصّلی در کوفه ایراد کرد، باید توجّه داشت که فاطمه از سکینه بزرگتر بود. دربارهی سکینه نیز در تاریخ از ازدواج او گزارششده است. بنابراین با روشن بودن وضعیّت فاطمه و سکینه، میماند سه دختر به نامهای زینب، فاطمه صغری و رقیّه.
نامهای متعدّد برای فرزندان
اهل بیت علیهم السّلام و برخی از فرزندان ایشان دارای نامها و القاب متعدّدی بودند. مانند حضرت علی بن الحسین علیه السّلام که علاوه بر نام علی اوسط، نامها و القاب دیگری مثل سجّاد، زین العابدین و ... داشتند. در مورد دختران نیز همینطور بوده است. وجود مقدّس حضرت زهرا سلام الله علیها دارای 9 نام و چندین لقب بودهاند. با توجّه به آنچه گذشت و آنچه در ادامه بهعنوان دلایل و شواهد بر وجود حضرت رقیّه سلام الله علیها خواهد آمد، معلوم میشود که حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام دختر کوچکی به نام رقیّه علیها السّلام داشتهاند. حال ممکن است زینب، فاطمه صغری و یا یکی از این دو نام، نام دیگر این نازدانه بوده، و همین امر موجب بهاشتباه افتادن برخی از مورّخین و دانشمندان شده باشد.
اشعار جانگداز زینب کبری سلام الله علیها
مسلم جصّاص (گچ کار) روایت میکند وقتی در کوفه سرهای مقدّس شهدای کربلا را بر روی نی از مقابل چشمان خاندان اهل بیت علیهم السّلام عبور دادند در حالی رأس مقدّس و نورانی امام حسین علیه السّلام جلوتر از همهی سرها بود، زینب کبری سلام الله علیها با دیدن سر نورانی اباعبدالله الحسین علیه السّلام چنان سر خود را به جلوی چوبهی محمل زد، که خون تازه از زیر مقنعهی آن بزرگوار جاری شد، سپس خطاب به سر مطهّر ابیاتی را زمزمه کرد:
يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَ كَمَالًا/ غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبا
مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي/ كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبا
يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا/ فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبا
يَا أَخِي قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنَا/ مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبا ...
يعنى: -اى ماه شب اوّل، اكنون كه به سر حدّ كمال رسيد خسوف او را به ناگهانى ربود و غروب او را ظاهر نمود.
-اى پارهی قلبم! من گمان نمیکردم كه اين مصيبت عظما مقدّر و نوشتهشده باشد.
-اى برادر من! با فاطمهی صغيره تكلّم كن، زيرا نزديك است كه قلبش آب شود.
-اى برادرم! آن قلبِ تو كه بر ما مهربان بود، اكنون چه شده كه به ما قسىّ و سفت گرديده است ... .
فاطمهی صغیرهای که حضرت زینب کبری علیها السّلام در این ابیات از او نام میبرند، قطعاً فاطمهای نیست که همسر حسن مثنّی بوده است. سکینه هم نمیتواند باشد چراکه همانطور که قبلاً گفتیم او نیز ازدواج کرده بود. پس دختر کوچکی که از غم فراق پدر در آستانهی مرگ قرارگرفته چه کسی میتواند باشد؟ دلائل و قرائنی که ذکر شد و در آینده نیز بیشتر به آن میپردازیم، احتمال رقیّه بودن این طفل را زیاد میکند، و همانگونه که بیان شد، فاطمهی صغیره میتواند نام دیگر آن بزرگوار باشد و او را صغیره یا صغری میگفتند تا با خواهر بزرگتر خود فاطمه (همسر حسن بن حسن علیه السّلام) اشتباه نشود.
بقعهای در شام
علّامهی حائری در «معالی السبطین» از کتاب «المنن» باب دهم، از عبد الوهّاب بن شافعی مصری (متوفّای 973 ق) نقل میکند که: نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه صلوات الله علیها معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد چنین نوشتهشده است: «هذا البیتُ بقعةٌ شُرِّفَت بِآلِ النَّبیِّ (صلوات الله علیه و آله) و بنتِ الحسینِ الشّهیدِ رقیّةٍ/ این خانهای است که به آل پیامبر و دختر حسین شهید، رقیّه شریف شده است». با توجّه به اینکه مؤلّف این کتاب متوفّای سال 973 قمری می باشد، این گزارش به چهار قرن و نیم پیشازاین برمیگردد.
ماجرای سیّد ابراهیم دمشقی
محقّق خبیر مرحوم حاج ملّا هاشم خراسانی (مؤلّف کتاب منتخب التّواریخ) مینویسد: «یکی از علما و دانشمندان ارجمند به نام شیخ محمّد علی شامی (از علمای دمشق) که در حوزهی علمیّهی نجف اشرف مشغول تحصیل بود، برای من چنین تعریف کرد: جدّ مادری من (پدر مادرم) مرحوم آقا سیّد ابراهیم دمشقی که از نوادگان عالم بزرگ سیّد مرتضی علم الهدی است، از سنّ شریفش نود سال گذشته بود. او شخصی محترم، شریف و مورد توجّه مردم دمشق بود. سه دختر داشت ولی پسر نداشت.
شبی دختر بزرگش در خواب دید که حضرت رقیّه علیها السّلام –دختر امام حسین علیه السّلام- نزدش آمد و فرمود: به پدرت بگو به حاکم دمشق بگوید به داخل قبر من آب افتاده و بدنم در اذیّت است. بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند (در آن زمان نهر آبی در کنار قبر مطهّر حضرت رقیّه علیها السّلام جریان داشته است). دختر بزرگ وقتی از خواب بیدار شد ماجرای خواب خود را برای پدرش سیّد ابراهیم گفت. سیّد ابراهیم از ترس اهل تسنّن آن را نادیده گرفت و دنبال نکرد. شب دوّم دختر وسطی او همین خواب را دید و به پدر گفت، ولی باز هم پدرش سیّد ابراهیم به آن ترتیب اثر نداد.
شب سوّم دختر سوّمش همین خواب را دید و به پدر گفت. باز پدرش ترتیب اثر نداد. شب چهارم خود سیّد ابراهیم حضرت رقیّه سلام الله علیها را در خواب دید که با حالتی سرزنشآمیز به سیّد ابراهیم فرمود: چرا حاکم را باخبر نکردی؟! صبح که سیّد ابراهیم از خواب بیدار شد نزد حاکم دمشق رفت. ماجرای خواب عجیب خود برای او شرح داد و از وی تقاضا کرد تا مرقد مطهّر را بازسازی کند. حاکم علما و صلحای سنّی و شیعهی دمشق را به حضور طلبید و از آنها خواست که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند و سپس بهطرف حرم حضرت رقیّه بروند و قفل درب حرم به دست هر که گشوده شود، او متصدّی بازسازی مرقد شریف گردد.
آنها نیز چنین کردند و قفل درب حرم برای هیچکس جز سیّد ابراهیم گشوده نشد. سیّد ابراهیم و همراهان وارد حرم شدند ولی کلنگ هیچکس جز سیّد ابراهیم در زمین قبر اثر نکرد. به همین خاطر حرم را خلوت کردند و سیّد ابراهیم از قبر خاکبرداری کرد تا به لحد رسید. آن را شکافت و بدن و کفن حضرت رقیّه را صحیح و سالم دید (با توجّه به اینکه حادثه در حدود سال 1280 ق رخداده و حضرت رقیّه علیها السّلام در سال 61 هجری به شهادت رسیدهاند، بنابراین به هنگام نبش قبر مطهّر ایشان، 1219 سال از شهادت آن حضرت گذشته بوده است).
آب زیادی در میان لحد جمع شده بود. سیّد ابراهیم بدن مطهّر آن حضرت را بیرون آورد و سه روز بالای زانوی خود نگهداشت و پیوسته گریه میکرد. در این سه روز بنّاها قبر مطهّر را بهطور کامل بازسازی کردند. سیّد ابراهیم در این سه روز تنها هنگام نماز بدن مطهّر حضرت رقیّه علیها السّلام را روی چیز نظیف و پاکی مینهاد و بعد از نماز آن را برمیداشت و روی زانوی خود مینهاد تا اینکه پس از بازسازی قبر، بدن مطهّر را در میان قبر نهاد و روی قبر را پوشانید.
از کرامات این نازدانه آن است که سیّد ابراهیم در این سه روز نه به غذا و آب نیاز پیدا کرد و نه محتاج تجدید وضو شد. دیگر آنکه سیّد ابراهیم تا آن زمان (که نود سال داشت) پسر نداشت. هنگام دفن بدن مطهّر دعا کرد که خداوند پسری به او عنایت کند. دعایش مستجاب شد و خداوند در سنّ پیری پسری به او عنایت فرمود که نامش را سیّد مصطفی گذاشت. حاکم دمشق ماجرا را به تفصیل به اطّلاع سلطان عبدالحمید عثمانی رساند و سلطان عبدالحمید تولیت آستان مقدّس حضرت زینب و حضرت رقیّه و حضرت سکینه و حضرت امّ کلثوم علیهنّ السّلام را به سیّد ابراهیم واگذار کرد. این مقام بعد از او به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به پسرش سیّد عبّاس رسید».
کلام شبلنجی مؤیِّد جریان سیّد ابراهیم دمشقی
سیّد مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی شافعی (متوفّای پس از 1308 ق) از علمای اهل سنّت در کتاب نور الابصار مینویسد: «رقیّه دختر حضرت علی (منظور نوهی حضرت علی علیه السّلام است: رقیّة بنت حسین بن علی علیهم السّلام) در دمشقِ شام ضریحی دارد. بعد گفت: دیوارهای قبر خرابشده بود و احتیاج به تعمیر داشت. خواستند آن مخدّره را از قبر بیرون آورند تا قبر را تجدید بنا کنند، ولی به جهت اُبهت او کسی جرأت نمیکرد داخل قبر رود. سرانجام شخصی از اهل بیت (سادات) که به سیّد بن مرتضی (سیّد ابراهیم دمشقی که از فرزندان –نوادگان- سیّد مرتضی علم الهدی بود) مشهور بود، داخل قبر رفت و پارچهای روی آن بزرگوار انداخت و او را در پارچه پیچید و از قبر بیرون آورد. در این هنگام دیدند که آن مخدّره دخترکی کوچک است که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده».
شبلنجی میگوید: «این ماجرا را برای بعضی از افاضل گفتم، آن شخص هم ماجرا را از بعضی از مشایخش برایم نقل کرد». ملاحظه میشود که جریان حضرت رقیّه و مرقد نورانی او تا چه اندازه مورد شهرت و اتّفاق علما و دانشمندان بزرگ در طول قرنهای متمادی بوده است.
پینوشت:
برگرفته از کتابهای: كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج2 ص38/ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص115/ زندگانى حضرت امام حسين عليه السّلام ( ترجمه ج 45 بحار الأنوار) ص148/ سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه ع (محمّدی اشتهاردی)/ اشکهای رقیّه سلام الله علیها (سیّد جلال حسینی)/ ریحانه کربلا (عبدالحسین نیشابوری).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده